سینمای اقتباسی

نقد و بررسی فیلم: زن در ریگ روان (1964) اثر هیروشی تشیگاهارا اقتباس سینمایی از رمان زن در ریگ روان اثر کوبو آبه

زن در ریگ روان

منبع: لینک مقاله

ترجمه: سایت کتاب کژیسم

دوست دارم نگاهی خوش‌بینانه به فیلم هیروشی تشیگاهارا کارگردان فیلم‌های آوانگارد ژاپنی داشته باشم، اما این فیلم اساساً کاوشی در بی‌معنای زندگی است و به نوعی با اسطوره سیزیف در مضمون فراگیر وجودی اش مشابهت دارد. بحرانِ سراسر فیلم، وضعیت مخمصه‌ای که در آن معلم مدرسه و حشره‌شناس پاره‌وقت در آن گرفتار شده‌اند، وقتی به او پناهگاه داده می‌شود تا بعد از از دست دادن آخرین اتوبوس به شهر، شب را بگذراند، به طرز وحشتناکی شبیه تعهد درمانده خودمان برای ادامه دادن به روال یکنواخت روزانه‌مان فقط برای زنده ماندن است. به نظر می‌رسد سؤال بلاغی که بعداً توسط او مطرح شد متوجه ما می‌شود که آیا برای زنده ماندن مبارزه می‌کنیم یا برای مبارزه کردن زنده می‌مانیم.

 

با این حال، اهمیت این فیلم نه تنها در تصویرسازی بصری واقعیت خشن پس از جنگ است که جامعه هنرمند ژاپنی مجبور بود با آن روبرو شود، بلکه در نحوه بازی با عناصر خود فیلم، و شیوه‌های مرسوم فیلم‌سازی و فیلم‌برداری است. نکته مهم، ماهیت طنین انداز نمادگرایی در سراسر فیلم است. به نظر می‌رسد شن اراده خودش را دارد، با کیفیت آب مانندی که دارد، از شکاف‌ها و درزها به داخل نفوذ می‌کند، موجود زنده و نفس گیر شب، می‌خزد و سعی می‌کند ساکنان را ببلعد و به یکباره دفن کند. هیچ راه گریزی نیست زیرا شن و ماسه هرگز منتظر نخواهد ماند، همانطور که زمان برای کسی متوقف نمی‌شود.

مانند موقعیت‌های رئالیستی جادویی معمولی، قهرمان به دنبال فرار از تمدن است و از تنهایی در سرزمینی عجیب استقبال می‌کند که سراسر شن و ماسه است، از غذایی که می‌خورند تا پوست برهنه بدنشان. شن آنها را در لایه ریز گرد و غباری می‌پوشاند، آنها را در روحیه فراموشی غوطه ور می‌کند و کاملاً از دنیای بیرون جدا می‌کند زیرا از هر طرف در محاصره شن‌های بلعنده زندگی می‌کنند و دائماً تحت تهدید قریب الوقوع زنده به گور شدن در گودال خود زندگی می‌کنند.

 

تشیگاهارا عمداً انتخاب می‌کند که در همان ابتدا بر روی یک دانه کوچک شن تمرکز کند و سپس بزرگنمایی کند تا وسعت کامل بیابان را که به دور و دراز کشیده شده است را شامل شود. نقش معلم به‌عنوان شوهر جدید بیوه‌ای که در آن وضعیت متروک زندگی می‌کند، نشان‌دهنده بی‌اهمیت بودن ما  در تقابل با بافت بزرگ‌تر کل جهان به‌عنوان افراد ناشناس سرگردان در فضای باز است، مانند ذرات ریز دانه‌ریز شن که در میان اقیانوسی وسیع گم شده‌اند. فیلمبرداری واضح و دقیق سگاوا در این فیلم به ماسه زندگی بخشیده است.

زن قهرمان نقل می‌کند که چگونه شوهر و دخترش در طوفان شن جان خود را از دست داده اند و استخوان‌های آنها احتمالاً در زیر این توده‌های شن دفن شده است. اگرچه برای بیننده و حتی معلم غیرمنطقی به نظر می‌رسد، اما توضیحات او هدف کافی در زندگی اش را برای او فراهم می‌کند تا در این موقعیت بی پایان برای زنده ماندن تلاش کند. علیرغم فقدان مبنای منطقی، فیلم به طور عجیبی بسیار واقع گرایانه است، به خصوص در نحوه نگاه کردن دوربین به پوست برهنه زن در حالی که او پشت به معلم خوابیده است و حس تقریباً ملموسی را به ما می‌دهد که دارای ظرافت‌های وابسته به عشق شهوانی است. پذیرش سرنوشت زن، اگرچه تکان دهنده است، اما با توجه به دلایل او برای ماندن در کنار آنچه از خانواده اش باقی مانده است، هنوز تا حدودی قابل درک است. با این حال، این تبدیلِ تدریجی انسان منطقی به از دست دادن انگیزه خود برای فرار، به طوری که در نهایت او ماندن در آن گودال شنی را انتخاب می‌کند، است که ما را کاملاً وحشت زده می‌کند.

به طرز عجیبی، تماشای دوباره این فیلم بعد از سال‌ها مرا به یاد جمله ای از آهنگ معروف «هتل کالیفرنیا» انداخت که می‌گوید: «هر وقت دوست داری می‌توانی وارد شوی، اما هرگز نمی‌توانی آنجا را ترک کنی». هنگامی که معلم مدرسه بی خبر برای گذراندن شب به خانه بیوه جوان هدایت می‌شود، او بدون اینکه متوجه شود به قبر خودش می‌رود. تنها سخنان زن «روز اول نه» هنگامی که مرد پیشنهاد می‌کند که برای کندن شن‌ها کمک کند، ما را نسبت به کل مذاکره با روستاییان محتاط می‌کند. وقتی صبح روز بعد، مرد آماده رفتن می‌شود و نردبان را پیدا نمی‌کند، به نظرش سرگرم کننده است، اما نت‌های دلخراش پس‌زمینه تاکمیتسو  نشان می‌دهد که او در اعتماد کردن به روستاییان بسیار در اشتباه است. تفسیرِ این که آیا روستاییان به او کمک کرده اند یا او را به دام انداخته اند، به عهده تماشاگران است و تصمیم برای تماشای این فیلم با نگاهی بدبینانه یا خوش‌بینانه نیز همینطور.

+ posts

1 فکر در مورد “ نقد و بررسی فیلم: زن در ریگ روان (1964) اثر هیروشی تشیگاهارا اقتباس سینمایی از رمان زن در ریگ روان اثر کوبو آبه

  1. سعید گفت:

    ترسناک تر از واقعیت زندگی ، زندگی بعد از مرگ هست.انگار خروج از گودال کارکتر اصلی او را راهی باتلاق می کند. گیر کردن ابدی و متوصل شدن به دشمن.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *