رمان, رمان ترجمه, مرور کتاب

مروری بر رمان زوربای یونانی اثر نیکوس کازانتزاکیس

زوربای یونانی

مقدمه: کازانتزاکیس و شهرت رمان او

نیکوس کازانتزاکیس زندگی بسیار غنی داشت. او در سال 1883 در هراکلیون در جزیره کرت درحالی‌که هنوز بخشی از امپراتوری عثمانی بود متولد شد، در سال 1907 سفر خود را آغاز کرد. در اواخر عمرش از فرانسه، آلمان، ایتالیا، اتحاد جماهیر شوروی، اسپانیا، خاور دور و نزدیک و بسیاری از شمال آفریقا بازدید کرد و در مشاغل مختلف از جمله روزنامه‌نگاری و مترجمی کار کرد. او با موسولینی ملاقات کرد، لنین را تحسین کرد، استالین را تحقیر کرد و در یک زمان به نظر می‌رسید که هر دیدگاهی را که در دوران پرتلاطم او محبوب بود، قبل از مرگ در سال 1957 پذیرفته است. اما مهم‌ترین دیدگاه او، علاقه عمیق اوست به تلاش برای یافتن چیزی که بتواند به آن باور داشته باشد، که این مساله از عنوان و مضمون هر اثری که نوشته بود، به وضوح مشخص است.

داستان زوربای یونانی

اتفاقی که می‌افتد ساده است. کل کتاب مجموعه‌ای از رویدادهای عمدتاً نامرتبط است که برای راوی، روشنفکری که تلاش می‌کند باتجربه‌تر شود، و زوربا اتفاق می‌افتد. درحالی‌که راوی ناشناس در انتظار قایقی برای رفتن به کرت برای شروع فعالیت معدنی است، با مردی پیر به نام زوربا آشنا می‌شود که خدمات خود را به او پیشنهاد می‌دهد، زیرا خود نیز یک معدنچی بوده است. راوی پیشنهاد را قبول می‌کند و آن‌ها با هم ماجراجویی‌های خود را آغاز می‌کنند. آن‌ها با مردم دهکده‌ای کوچک از جمله خانم هورتنس ، یک خانم فرانسوی پیر، بیوه‌ای زیبا و عمو آناگنوستی، پیرمرد روستا ملاقات می‌کنند. آن دو همراه با کارگران دهکده، معدن خود را بنا می‌کنند و در شب‌ها زوربا داستان‌هایی از زندگی خود و دیدگاه خود که اکنون مشهور شده است، روایت می‌کند. اما در نهایت مشکلات مالی پیش می‌آید که حتی طرح‌های احمقانه زوربا نمی‌توانند حل کنند و در نهایت آن دو مجبور به ترک روستا و همدیگر می‌شوند. از جنبهٔ مادی، همه چیز در اینجا – مجموعه‌ای از فرارها و رابطه‌ها است. اما در سطح دیگری از داستان، سطح ذهنی وجود دارد. در اینجا، کتاب تضادهای داخلی راوی درباره سازماندهی زندگی خود و باورهایش توصیف می‌کند. او در ابتدا بودایی پرسشگر است، اما به‌زودی یادگیری کتابی او  با روش زندگی زوربا به چالش کشیده می‌شود.

زوربای یونانی و سبک زندگی او

روش زندگی زوربای یونانی چیست؟ تأیید زندگی نقطه شروع خوبی است. در چند نقطه او خود را پر از “شیاطین” توصیف می‌کند. او مطابق میل خود زندگی می‌کند، همیشه در حرکت و انجام کارهای مختلف و ملاقات با افراد جدید و متفاوت. غذا و موسیقی و زنان چیزی است که او برای آن زندگی می‌کند. یا بهتر است بگوییم، او اصلاً برای هیچ‌چیز زندگی نمی‌کند – اوایل او فریاد می‌زند “آیا مرد نمی‌تواند کاری را بدون چرا انجام دهد؟” این لذت‌های روزمره زندگی است که او را جذب می‌کند،  پرسش‌هایی درباره معنا که راوی و بسیاری از افراد دیگر در دنیای خودمان، حتی به ذهن او خطور نمی‌کنند. او نظرات خود را در مورد دین دارد، اما آنها ناگزیر کفرآمیز، ساده و مساعد هستند تا اجازه دهند او نگران آنها نباشد. چندین بار اعلام می‌کند که خدا و شیطان یکی هستند. در برخی دیگر او ادعا می‌کند که به‌گونه‌ای زندگی می‌کند که گویی انتظار دارد در همان دقیقه بعدی بمیرد. او از لحاظ شادی به نیچه شباهت دارد، اما با معصومیت بیشتر، و همچنین والت ویتمن که کلماتش «راضی هستم – می‌بینم، می‌رقصم، می‌خندم، آواز می‌خوانم» می‌تواند به همین راحتی از زبان این یونانی بیرون‌آمده باشد.

جهان‌بینی زوربای یونانی نیز با زبان و سبک کتاب ارتباط تنگاتنگی دارد. کازانتزاکیس یکی از نخستین نویسندگان بزرگ یونانی بود که از یونانی دموتیک – زبان مردم عادی – به‌جای کاتاروسا – نوعی زبان ادبی محافظه‌کار و معتبر یونانی که برای پل کردن یونانی باستان و نسخه دموتیک آن طراحی شده بود – استفاده کرد. به همین دلیل، زبان کتاب، همانند خود زوربا، بسیار ساده است، حتی در ترجمه. جملات کوتاه هستند و تصاویر به‌طورکلی مرتبط با کار دستی یا زندگی بشری هستند – به‌عبارت‌دیگر، آن‌ها انسانی و نه کتابی هستند. توصیفات فراوانی از دریا و زندگی روستایی در کرت نیز به خواننده کمک می‌کند تا به تعامل خود با جهان طبیعی فکر کند. زوربای یونانی خود نیز اغلب با تعریف داستان‌هایی که شباهتی به مثل و امثال دارند صحبت می‌کند، مانند زمانی که تاریخ رابطه‌های زئوس با زنان را به عنوان فهرستی پیوسته از موارد رابطه جنسی تعریف می‌کند.

زنان: سمت تاریک تأیید

و از اینجاست که مشکلات برای خواننده مدرن شروع می‌شود. نگاهی معمولی به نقدهای برتر گودریدز تصویری متناقض از کتاب را به تصویر می‌کشد و تقریباً همه شکایات بر رفتار اثر با شخصیت‌های زن آن، یا حداقل دیدگاه زوربای یونانی از آنها متمرکز است. زیرا زوربا، مانند نیچه، معتقد بود که زنان قادر به تأیید زندگی و قدرت مرد نیستند. از نظر یونانی‌ها، آنها حیوانات وحشی احمق، ترحم‌انگیز و وحشی هستند که فقط منتظرند تا مردی به آنها علاقه جنسی نشان دهد – احساس ترحم به‌جای نفرت، احساس اصلی در اینجا به نظر می‌رسد. در یک نقطه او اعلام می‌کند که تنها کاری که برای خوابیدن با زنی در تخت باید انجام دهید این است که سینه او را بگیرید. زوربا در شرح سفرهای خود از چند همسر گذشته نام می‌برد، چند برخورد تصادفی دیگر که هر کدام چند ماه طول می‌کشد، چند کودک رها شده یا فوت شده. برای او این همه مثبت است. طوری که او زنان را توصیف می‌کند، به نظر می‌رسد که آنها هم اوقات خوشی داشته‌اند. در تعامل او با زنان، جنبه تاریک و فریبنده شخصیت زوربا آشکار می‌شود.

زن‌ستیزی غیر قابل چالش؟

بدیهی است که منش زوربای یونانی برای زندگی و اعتمادبه‌نفس او خوب است و در دنیای کتاب، دیدگاه‌های او در مورد زنان، ماجراهای زیادی را در اتاق‌خواب برای او به ارمغان می‌آورد. اما برای من ناامیدکننده است، زیرا زنان را تحقیر می‌کند و منصفانه نیست که او مانند یک خون‌آشام قدرت خود را از بدرفتاری با دیگران به دست آورد. کازانتزاکیس آشکارا از این بعدِ زوربا انتقاد نمی‌کند، اما من حداقل می‌خواهم استدلال کنم که خود کتاب به طور کامل از پیام زن‌ستیزی حمایت نمی‌کند، حداقل اگر کمی همدلی نشان دهید. دو شخصیت زن در اینجا مهم هستند – بیوه مرموز و مادام هورتنس. مادام هورتنس یک زن فرانسوی است که پس از یک زندگی ماجراجویی، بازدید از بسیاری از شهرهای مشرق‌زمین، انجام امور غیرقانونی با انواع مختلف مقامات عثمانی، به کرت رسیده است. او در خود کرت با اعضای قدرت‌های بزرگ اروپا که برای بحث در مورد شورش کرت علیه حکومت عثمانی گرد هم آمده بودند ملاقات کرد، اما اکنون قیافه‌اش از بین رفته است و تنها زندگی می‌کند و رؤیای یک رابطه جنسی مشروع از طریق ازدواج را در سر می‌پروراند.

هورتنس همان کاری را انجام داده است که زوربا انجام داده است – کار کرده و به جهان سفر کرده است. اما کار و مسافرت او به‌شدت با جذابیت جنسی او پیوند خورده است و پس از پیری، او در نظر جامعه بی‌ارزش شده است. در همین حال، زوربا به حساب خودش شصت و پنج سال دارد و هنوز مرد و سخت‌کوش است. شباهت‌های زوربا و هورتنس شاید سطحی به نظر برسد، اما برای نشان‌دادن وضعیت ناامیدکننده زنانی که در آن روزها می‌خواستند؛ مانند زوربا زندگی کنند کافی است. او رقت‌انگیز است، زیرا ارزش خود را در زیبایی خود تعریف کرده و اکنون خود را طرد شده توسط جامعه می‌بیند. به نظر من این کتاب به شیوه‌ای که زنان نمی‌توانند؛ مانند زوربا زندگی کنند، انتقاد می‌کند.

نگرش انتقادی حتی در شخصیت بیوه به اوج می‌رسد. بیوه‌ها به طور سنتی از نظر جنسی مضر تلقی می‌شوند، دقیقاً به این دلیل که دیگر ساده‌لوحی جنسی زنان مجرد را ندارند، و همچنین دیگر در امیال خود توسط شوهرشان مهار نمی‌شوند. تمام دهکده در هوس این زن بیوه است،  سرانجام در لحظه‌ای که خودکنترلی او از بین می‌رود، با راوی می‌خوابد. اما اندکی بعد در روز روشن به دلیل امتناع از خوابیدن با یونانی دیگر مورد حمله قرار می‌گیرد و در وحشتناک‌ترین لحظه کتاب سرش را از بدن جدا می‌کنند. راوی از این وحشی‌گری وحشت دارد. جامعه روستایی کرت نسبت به زنان هیولاگونه رفتار می‌کند.

راوی و شورش دیگر

راوی برخلاف زوربای یونانی، مردی جوان و تحصیل‌کرده و موفق است: در اوایل به حمل یک نسخه از دانته اشاره می‌کند، و همچنین با دو دوست مکاتبه می‌کند که هر دو مطابق با یک جهان‌بینی روشنفکرانه زندگی می‌کنند. مرد اول به قفقاز رفته است تا بتواند جمعیت یونانی قومی را که در آن زمان در آنجا زندگی می‌کردند نجات دهد، درحالی‌که نفر دوم مسئول یک سرمایه‌گذاری استعماری در بخشی از آفریقای بریتانیایی است. بااین‌حال، راوی کتاب خود را به طور موقت برای امتحان‌کردن یک سرمایه‌گذاری معدنی در کرت رها کرده است. او اطلاعات کمی در مورد معدن دارد و زوربا به طور کامل مسئولیت آن عملیات را بر عهده دارد. کاری که خودش انجام می‌دهد این است که فکر می‌کند و فکر می‌کند و فکر می‌کند. او به بودیسم جذب می‌شود که به معنای طرد همه امیال و پرورش زندگی معنوی است – همه اینها کاملاً مخالف زوربا است و این دو جهان‌بینی مرتباً با هم برخورد می‌کنند. راوی گاهی اوقات می‌گوید که خوشحال است، اغلب در تعمق در طبیعت، اما گاهی در یک مالیخولیا عمیق فرومی‌رود. به نظر می‌رسد او از فلسفه‌ورزی خوشحال‌تر از زندگی‌کردن است: «خوشحال شدم و با خود گفتم: این خوشبختی واقعی است: جاه‌طلبی نداشته باشی و مانند اسب کار کنی گویی که جاه‌طلبی داری. دور از مردان زندگی‌کردن، نیازنداشتن به آنها و درعین‌حال دوست‌داشتن آنها.” معمول است که پاراگراف بعدی این‌گونه شروع می‌شود: «روزها می‌گذشتند. سعی کردم چهره‌ای شجاع به آن نشان دهم، فریاد زدم و احمق بازی درآوردم، اما در قلبم می‌دانستم که غمگین هستم.»

به همین ترتیب، او ادعا می‌کند که زوربای یونانی او را تغییر داده است، اما هیچ‌چیز تغییر نمی‌کند. یک روشنفکر، با ایده‌های جدید سرگرم می‌شود، اما هیچ‌چیز را عملی نمی‌کند. همان لحظه‌ای که میل او را تقویت می‌کند و تسلیم توجه بیوه می‌شود، مرگ بیوه بی‌میلی او را از انجام هر کاری تقویت می‌کند. او به زوربا گوش می‌دهد و به نوبه خود صحبت می‌کند، اما تمام. تصمیم بزرگ او در تلاش برای اداره یک معدن منجر به شکست می‌شود، درحالی‌که در گرجستان و آفریقا دو دوستش زندگی عملی را با موفقیت بسیار بیشتری دنبال می‌کنند. ماجراجو در قفقاز توسط ناسیونالیسم و عشق عمیق مردمش هدایت می‌شود، درحالی‌که دیگری در آفریقا با نفرت از جامعه و تمایل به زندگی جدا از آن هدایت می‌شود. اما هر دوی آنها باورهای خود را عملی کرده‌اند، درحالی‌که راوی هیچ کاری ازاین‌دست انجام نمی‌دهد. زوربا، پس از جدایی آنها، سعی می‌کند او را متقاعد کند که بیاید و سنگ سبز شگفت‌انگیزی را که پیدا کرده است – یک شی بی‌مصرف اما نمونه عالی از هیجان خالص و عشق به دنیای طبیعی که دارد – بیهوده ببیند. راوی نمی‌رود و بعداً اطلاعاتی از مرگ زوربا دریافت می‌کند.

نتیجه‌گیری

راوی پس از شنیدن خبر مرگ دوستش، تصمیم می‌گیرد تمام آنچه زوربا گفته یا انجام داده است، بنویسد. نت پایانی رمان، نوشته ایست که نشان می‌دهد زوربا سنتور خود را برای راوی به جا گذاشته است، ساز زهی که زوربا بیشتر قدرت و جوهره موسیقی خود را از آن گرفته است. این یک پایان کاملاً مثبت و نشاط‌آور است، اما راوی واقعاً تغییر نکرده است. تنها چیزی که او به دست آورده است ثبتِ  مردی دیگر، شادتر و قوی‌تر است. هم زوربا و هم دوستش در قفقاز مرده‌اند و بودایی را با عقایدی که حتی دیگر نمی‌تواند به آنها تکیه کند تنها گذاشته‌اند. همه اینها در مورد ما چه می‌گویند؟ اکثر افرادی که امروزه کازانتزاکیس را می‌خوانند، حداقل در خارج از یونان، احتمالاً به راوی نزدیک‌تر هستند تا زوربا – تحصیل‌کرده و بی‌تأثیر مثل من.

 

درهرصورت، کتاب مفرح، خواندنی آسان و به شیوه کفرآمیز خود عمیق است. زوربا شخصیتی الهام‌بخش است و سفرها و جهان‌بینی‌های او قطعاً به من انگیزه می‌دهد تا کارهای بیشتری انجام دهم، حتی اگر از زن‌ستیزی او ناراحتم. اما مانند راوی، در عمل احتمالاً کار متفاوتی انجام نخواهم داد.

+ posts

نوشته های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *