کژیسم

تشییع جنازه‌ی کتاب

مثل نهنگ بود. مثل ماهی شده. افتاده کنار دریای دیجیتال و در خاک خاطره‌ها بالا و پایین می‌پرد؛ دارد جان می‌کند کتاب!

تصور این‌که روزی بر پشت همین نهنگ کاغذی بشر به اعماق اقیانوس دانش می‌رفت حالا کمی سخت شده. حالا این ماهی پیرِ کاغذی هر روز از موجی فرسوده می‌شود و صدای شکستن استخوان‌هایش به گوش می‌رسد. اما تصور این‌که روزی کتاب بمیرد سخت‌تر است؛

کتاب از شعله‌های جهل بسیاری جسته، سوخته، اما تاب أورده و از خاکسترش باز برخواسته. و توانسته بسیاری را توانا کند. حالا این پیر حکیم ناتوان محتاج کمی از آن توانایی‌هاست که به ما داده، تیمار می‌خواهد، هنوز با صدایی زمخت و دلنشین زمزمه می‌کند، شاید دارد وصیت می‌کند، شاید دارد می‌گوید با آن‌چه بعد از من می‌آید و به شما زندگی می‌دهد چنین جفا نکنید..

شاید..

اما می‌خواهیم کنار بسترش بمانیم. او زندگی‌بخش ما بوده است. می‌خواهیم تصور مرگش را از ذهن بیرون کنیم و تن رنجورش را به دست بگیریم. باز با شعف و اشتیاق برگ‌برگ تنش را دنبال کنیم، میان دست‌ها گرمش کنیم و تا می‌توانیم زنده نگاهش داریم.. هر چند، حالا که دقت می‌کنم می‌بینم هنوز هم اوست که دارد به ما زندگی می‌دهد. کتاب بخشنده است. و حتی با آخرین نفس‌هایش زندگی می‌بخشد.

و اینک کتاب کژیسم.

هانفسی دوباره به تن رنجور کتاب.

حجت بداغی
+ posts

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *