رمان, رمان ترجمه, مرور کتاب

مروری بر رمان «در غرب خبری نیست» نوشته اریش ماریا رمارک

در غرب خبری نیست

«در غرب خبری نیست» نوشته اریش ماریا رمارک رمانی ضد جنگ است که بر تصاویر واضح، آزاردهنده و دیالوگ‌های واقع گرایانه تکیه دارد تا تأثیرات ویرانگر جنگ بر آدم‌ها را شرح دهد. این رمان یادآور هزینه‌های انسانی جنگ‌های مسلحانه و نیاز به تلاش برای صلح است. این رمان که از دیدگاه اول شخص شخصیت اصلی آن، پل بومر، روایت می‌شود، نه‌تنها به بیهودگی جنگ اشاره می‌کند، بلکه نشان می‌دهد که رزمندگان، اگرچه ممکن است زنده بمانند، برای همیشه تغییر کرده و آسیب دیده‌اند.

در اتفاقی تحریک‌کننده، پل و دوستانش به شکوه قهرمانانه مرتبط با جنگ اعتقاد پیدا می‌کنند. معلم آنها، کانتورک، یک سخنرانی میهن پرستانه ارائه می‌دهد که آنها را برای پیوستن به ارتش ترغیب می‌کند. با این حال، همان‌طور که درگیری اصلی رمان شکل می‌گیرد، آنها به سرعت متوجه می‌شوند که واقعیت جنگ با آن چیزی که آنها به آن باور داشتند متفاوت است. آموزش وحشیانه است. 80 مرد از 150 مرد در عرض چند هفته می‌میرند. آشپزی که به مقررات نظامی وسواس دارد، از این ناراحت است که  باید بیشتر غذاهایی را که آماده کرده است دور بریزد.. علاوه بر این، مرگ کمریش، نتیجه یک زخم کوچک و ساده، هر چیزی به جز باشکوه است.

 

همان‌طور که رمان ادامه می‌یابد، پل به‌نوعی آگاهی می‌رسد که با لفاظی‌های ملی‌گرایانه‌ای که او را برانگیخته است، در تضاد است. تجربیاتش او را به این درک می‌رساند که هدف جلال، افتخار یا شفقت نیست، بلکه در اصل موضوع بقا است. پس از یک نبرد خونین و وحشتناک، او متوجه می‌شود که غریزه ممکن است برای بقا مهم‌تر از عقل باشد. زمانی که مولر چکمه‌های کمریش را می‌گیرد، پل، برخلاف دوستانش، به این نتیجه می‌رسد که در مقابلِ بقا، احساسات وزنِ کمی دارد. در نهایت، او نمی‌تواند زندگی پس از پایان جنگ را تصور کند: او دوران جوانی خود را به عنوان یک سرباز در جنگ آغاز کرد و هیچ تجربه‌ای از زندگی دیگری ندارد. جنگ اثرات غیرانسانی داشته است و واقعیت آن با تبلیغاتی که پل و دوستانش آنها را ترغیب کردند، بسیار متفاوت است.

 

همان‌طور که کار به اوج خود نزدیک می‌شود، پل لحظه‌ای از همدردی واقعی، اگر نگوییم همدلی، با نیروهای دشمن را تجربه می‌کند. او تشخیص می‌دهد که رنج، گرسنگی و بیماری زندانیان روسی نشان‌دهنده شکنندگی جهانی انسان است. او همچنین می‌داند که مشارکت و تجربه آنها در جنگ احتمالاً مشابه خودش است. او به آنها سیگار تعارف می‌کند، نشانه ایست از این که او سخنان پشت جنگ را رد می‌کند و شروع به درک یک حقیقت بزرگ‌تر می‌کند.

 

این قضیه در مورد روس‌ها هم تکرار می‌شود. جنگ نه‌تنها بر شخصیت او تأثیر گذاشته است، بلکه به رفتارهایی منجر شده است که او قادر به وفق‌دادن خود با آنها نیست. با شروع گلوله‌باران، او برای پنهان‌شدن به سوراخی می‌پرد و یک سرباز فرانسوی نیز که مخفی شده بود، با او به داخل سوراخ می‌پرد. پل به طور غریزی به او چاقو می‌زند و شاهد مرگ آهسته و دردناک اوست. او نام سرباز (ژرار دووال)، شغل او (چاپگر) و اینکه همسر و فرزند دارد، را می‌فهمد. بر خلاف قتل بدون ارتباطی که در نتیجه استفاده از توپ و گاز حاصل می‌شود، ارتباط پل فوری و صمیمی است و او را تسکین‌ناپذیر می‌کند. برای پل، لفاظی‌های تحریک‌کننده، احساس شور وطن‌پرستانه، سخنان دوستانش، و حتی غریزه زنده‌ماندن، هیچ‌کدام توجیهی برای کاری که انجام داده نیست. او متوجه می‌شود که همه گروگان و قربانی هستند، حتی کسانی که زنده می‌مانند.

در طول فرود رمان، رویدادها آنچه را پل آموخته است تأیید می‌کند. او و دوستانش در یک‌لحظه نسبتاً آرام غذا درست می‌کنند که وقتی دشمن دود آتش آنها را می‌بیند گلوله‌باران می‌شود. آنها غذا را ذخیره می‌کنند و می‌دانند که هر وعده‌غذایی ممکن است آخرین وعده‌غذایی آنها باشد. پل بعداً، هنگامی که در بیمارستان بستری است، شرایط بیمارستان را استعاره‌ای از خود جنگ می‌بیند. ترکیبی عجیب از مرگ طاقت‌فرسا با تلاشی همیشگی برای ایجاد حس عادی بودن، صمیمیت و آشنایی. در پایان روایت پل از وقایع در سال 1918، او تنها کسی است که از دوستانش زنده مانده است. او در یک حمله گاز زخمی شده است، با این حال از فکر بازگشت به خانه وحشت دارد زیرا نمی‌داند چه کاری باید انجام دهد یا چگونه در آنجا زندگی کند.

 

رمان تیره‌وتار است و مملو از کنایه‌های متعدد است که ادعای رمارک را در مورد بیهودگی جنگ تقویت می‌کند. پل در روزی نسبتاً آرام و با درگیری اندک می‌میرد، روزی که گزارش رسمی آن حاکی از آن است که “در جبهه غرب خبری نیست”. او سه سال از جنگ و وحشیگری جان سالم به در برد و در روزی غیرقابل‌توجه، تنها چند ماه قبل از پایان جنگ، جان باخت. یک نسل کامل از مردان جوان، همان‌طور که در مورد پل اتفاق افتاد، اساساً ریشه‌کن شده‌اند و مرگ آنها معنای کمی داشت.

مترجم: فاطمه علی‌اکبریان

+ posts

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *