مرور کتاب

مرور رمان مادام بواری اثر گوستاو فلوبر

کتاب مادام بواری

نویسنده: نیک هموند

مترجم: فاطمه علی‌اکبریان

به نظر می‌رسد رمان «مادام بواری» نوشته گوستاو فلوبر، یکی از آن آثاری است که همیشه در لیست “یک روزی باید بخوانمش” بسیاری از افراد قرار دارد. اولین نکته درباره «مادام بواری» این است که با اینکه به عنوان یک شاهکار واقع‌گرا تحسین شده است و ایده‌آل‌های داستان‌های عاشقانه قرن نوزدهم را مورد انتقاد قرار داده است، قابلیت خوانش و لذت‌بردن از آن به روش‌ها و سطوح متعددی وجود دارد. فکر می‌کنم می‌توان با شخصیت اصلی هم‌دردی کرد و درعین‌حال گهگاه به  آرزوهای ایدئالیستی او خندید. در یک سطح، اِما، به دنبال زندگی‌ای بهتر از زندگی یک همسر پزشک معمولی و بی‌انگیزه است؛ احتمالاً در برخی لحظات زندگی‌مان، همه‌مان تجربه کرده‌ایم که از روزمرگی و خستگی به ستوه آمده‌ایم. اما در سطح دیگر، به‌شدت واضح است که رؤیاهای اِما درباره بهبود شرایط خود، با خودفریبی‌های بسیاری همراه است که نه‌تنها به خودش بلکه به اطرافیانش نیز صدمه می‌زند.

می‌توان استدلال کرد که جستجوی اما برای هویتی که به‌تنهایی متعلق به او باشد تحسین‌برانگیز است، اما فلوبر به طرز درخشانی واقعیت بی‌رحمانه زندگی زنان را در آن زمان و بسیاری از مواقع دیگر نشان می‌دهد. عنوان رمان، مادام بواری، به طرز عجیبی گویای این است که به اِما اجازه نمی‌دهد که نام کوچک یا هویت خانوادگی‌اش خودش را داشته باشد. او موظف است نام خانوادگی دیگری را به خود بگیرد، اما او حتی این شأن را ندارد که تنها مادام بواری در کتاب باشد، پس از مادرشوهرش و همسر اول چارلز او در جایگاه سوم قرار دارد. به‌عبارت‌دیگر، او نوعی نسخه‌ای دوباره از زنان دیگر است.  حتی رمان با او آغاز و پایان نمی‌یابد: چارلز این امتیاز را دارد. به نظر می‌رسد هر رویداد یا ارتباطی که او را شکل می‌دهد تجربه دست‌دوم است. همان‌طور که در اوایل رمان به ما گفته می‌شود، آرزوهای خود او تقریباً به طور کامل توسط کتاب‌هایی که خوانده و پرتره‌ها یا بازنمایی‌هایی که دیده شکل‌گرفته است.

او هنگام خواندن کتاب «پل و ویرژینی» اثر «برناردن دو سن پیر» به عنوان یک دختر، خیره‌شدن به نقاشی‌های مذهبی در کتابش در طول مراسم عشای ربانی یا خواندن رمان‌های تاریخی والتر اسکات و شعر لامارتین، ترجیح می‌دهد با جهان‌های فراتر از دنیای خودش همذات پنداری کند تا اینکه بخواهد در مورد خود درونی‌اش آگاهی کسب کند. خواندن آثار عاشقانه بیشتر منجر به خودفریبی او می‌شود تا روشنگری، و این امر به ویژه زمانی صادق است که اما شروع به روابط عاشقانه می‌کند، ابتدا افلاطونی و سپس قطعاً غیر افلاطونی.

 

پس از نقل‌مکان چارلز و اما به یونویل، جایی که اما سعی می‌کند چارلز را به سمت جاه‌طلبی در حرفه خود سوق دهد، پیوند اولیه بین کارمند جوان لئون و اما از طریق عشق متقابل آنها به مطالعه برقرار می‌شود. اما ادبیات به‌جای راهی برای بهبود، به یک گریز تبدیل می‌شود که ایده آلیسم جوانی مرد جوان و جدایی زن متأهل از واقعیت را در بر می‌گیرد. در رابطه اولیه‌اش با لئون، او  بیشتر عاشق ایده یک معشوق ایدئال شده است تا شخص واقعی، همان‌طور که روایت ویرانگر مشخص می‌کند:

 

«او عاشق لئون بود و او به دنبال خلوت بود تا بتواند بدون مزاحمت از تصویر او لذت ببرد. دیدن او در جسم، لذت رؤیاهای او را مخدوش کرد.»

پس از آن، او با معشوقی دیگر (رودولف) آشنا می‌شود که علایقش بیشتر جنبه جسمانی دارد تا ادبی. او به خود اجازه می‌دهد تا زمانی که در یک نمایش کشاورزی در اتاقی ملاقات می‌کنند، فریفته استفاده مجدد ناشیانه رودولف از اصطلاحات رمانتیک شود. دیالوگ‌های هم‌زمان، با اعلام جوایز برای بهترین قوچ مرینو یا برای کود در لحظه‌ای که زبان رودولف در زیباترین حالت خود قرار دارد، فقط بر حیوانیتی تأکید می‌کند که در ظاهری عاشقانه پنهان شده است.

 

صحنه دیدار با چارلز برای دیدن اپرای دونیزتی، لوسیا دی لامرمور، پس از طردشدن اِما توسط رودولف، نشان می‌دهد که او در این فرایند چیزی در مورد خود نیاموخته است: یک‌بار دیگر، او برای همذات پنداری با اپرا به دیدگاه ایدئالیستی گذشته بازمی‌گردد. ظهور دوباره لئون در زندگی او دقیقاً در این مرحله نشان می‌دهد که این دو عاشق، در تکمیل اشتیاق قبلی‌شان، ممکن است به نحوی آرزوهای خود را از طریق عشق خود دنبال کنند، اما در واقع به نظر می‌رسد ناامیدی نتیجه اجتناب‌ناپذیری است، با عصبانیت و کینه متقابل که جایگزین شوروشوق می‌شود.

 

ازآنجایی‌که زندگی او به سمت ویرانی مالی، اخلاقی و جسمی می‌رود، او به همان اندازه که گدای کور آوازخوان قادر به دیدن دنیای اطرافش نیست، نمی‌تواند خود را آن‌طور که هست ببیند. لحظه‌ای که او آخرین سکه خود را به‌سوی گدا پرتاب می‌کند ممکن است به معنای لحظه‌ای متعالی از خیرخواهی واقعی باشد، اما این فقط یک ژست است که بر اساس آنچه او تصور می‌کند یک قهرمان واقعی انجام می‌دهد شکل می‌گیرد:

«اِما با بیزاری سکه‌ای را پرتاب کرد که تمام ثروت او بود، این‌طور پرتاب‌کردن باشکوه به نظر می‌رسید»

ممکن است خواندن این رمان افسرده‌کننده به نظر برسد – فلوبر مسلماً در نشان‌دادن واقعیت‌های تلخ زندگی روزمره تزلزل‌ناپذیر است – اما مادام بواری خلقت باشکوهی است که به ما امکان می‌دهد تا در مورد شیوه‌هایی که دیگران را می‌بینیم و مهم‌تر از همه، شیوه‌هایی را که خودمان را درک می‌کنیم تأمل کنیم.

+ posts

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *