مرور کتاب

مروری بر کتاب مثل خاری در کف باد

کتاب مثل خاری در کف باد

این‌چنین است که با زبانی کاملاً امروزی احضار مهیج انبوهی از شاخص‌های گذشته روی می‌دهد. زبانی که در ساز و کار و در نحو ساده و سر راست است، اما مناسبت‌های بدیع در کلمات و هم‌نشستن عناصر شگرف در روایتی روزمره متافیزیکی پدید می‌آورد که با مصداق سنجیدنی نیست؛ حضوری همواره و فرار از شعف است. درست مثل شعف آنکس که مسیر هر روزه را طی می‌کند در حالی که ذهنش در حال کشف ناکجاهایی نوین است.
مثل خاری در کف باد حیرت زده‌ام کرد! ظاهر اثر چیزی نظیر همان اتوبوس درون شعر است، یک سکون امن در دل حرکت، اما از پنجره‌هایش تصاویر بسیاری می‌گذرند که حتی به نظر من نیاز به یک لیدر تور به مثابه پانوشت‌ها ندارند؛ همه چیز – چه سطری از الیوت، چه خاطره‌ای از عهد عتیق – چنان طبیعی و بی‌قید و شرط حاضر می‌شوند و به غیاب می‌روند که از دلالت کردن به هر معنایی غیر از حضور و غیاب خودشان بی‌نیازند. این یعنی گشت و گذار در میان متون، بی‌التفات به تبارشناسی هر متن. اما گزینش هدفمند عناصر و جای‌گذاری مناسبشان در متنِ در حال وقوع – یعنی همین متن حاضر – خود به خود صاحب تبارشناسی می‌شود. و از این رهیافت از جهانی شلوغ و پر هیاهو به جهانی فردی می‌رسیم که به روشنی و بی هیچ لکنتی خودش را باز می‌گوید؛
باز می‌گوید آنچه را که از جهان بیرون دریافته، در خودش وطنی کرده، و آنچه را که در تنش حمل می‌کند و مجموع این‌ها سوژه‌ای آبژکتیو است انگار، مثل هایلایت یک پیکره در یک نمای عمومی، مثل گذر شهاب‌سنگی در سینه‌ی آسمان. با اینکه خودش را می‌نمایاند اما جهان پیرامونش را هم نمایان می‌کند.
من چنین متن‌هایی را ژانر گریز می‌پندارم. می‌پندارم از هر ژانری اثری گرفته‌اند و جز تکوین خودشان دغدغه‌ای ندارند. و در نهایت چاره‌ای ندارند جز پدیدآوردن زیبایی‌شناسی خودشان و چاره‌ای نمی‌ماند جز بازشناختن زیبایی‌شناسی‌شان. چنین متنی متن مطلوب من است، با سواد بسیار و با زبان گویا، و بی هیچ اصراری بر تولید معنا. چنین متنی احضارگر است. زمانی به حضور می‌رسد و خوانش را به غیاب می‌برد، و زمانی خواندن حاضر می‌شود و متن را به غیاب می‌فرستد. درست مانند عین‌القضات، که وقتی می‌خواستند با پرسیدن از خدا به معنایی محتومش کنند گفت؛ من با او کشتی می‌گیرم، تا خود کداممان درافتیم. و بدین ترتیب با احضار یک معنا که یعقوب است و به غیاب بردنش در معنای خودش تمامی معانی را به تعویق انداخت.

 

حجت بداغی
+ posts

نوشته های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *