رمان, رمان ترجمه, معرفی کتاب

معرفی کتاب مسافری که با ستاره ی شمال آمد

Featured Video Play Icon

این بار غول زیبا در موقعیت ویژه‌ای قرار دارد، مورد سوءقصد قرار می‌گیرد و با سینه‌ای خون‌چکان شاهد مرگ رفیقش می‌شود در هتلی گران‌قیمت؛ لحظه‌ای چشم تر میکند و آن وقت در حالتی از وارستگی می‌رود برای انتقام.
شاید عجیب باشد، اما با چنین پس‌زمینه‌ای مگره تبدیل می‌شود به سمبلی از طبقه‌ی شرافتمند اجتماع که از هر دو سوی یاغی و محافظه‌کار زخمی‌ست، و در حالی که با فرودستان و هم‌ردیفان خودش احساس همدردی دارد به جنگ شورشیان دغلکار و سرمایه‌داران زالوصفت برمی‌خیزد.
این تم چندان مورد نظر من نیست، آنچه نظرم را جلب میکند شیوه‌ی پدیدآوردن این ماجراست؛ مطلقاً چیزی به جز یک داستان جنایی پیش روی خواننده نیست، اما عناصر چنان زنده و به‌جا کنار هم چیده شده‌اند که لاجرم – مانند هر اتفاقی که در واقعیت می‌افتد – ذهن خواننده میرود به سمت تأثیری که فاصله‌های طبقاتی – چه ذاتی چه اکتسابی – در سرنوشت انسان‌ها دارند.
من واقعاً نمیدانم آیا سیمنون قصد پدید آوردن چنین تأویلی از داستانش داشته است یا نه، اما میدانم داستانی که به چنین سطحی از جهان‌وارگی میرسد دیگر یک داستان پلیسی ساده نیست، بلکه شمه‌ای از توان ادبیات است در تحلیل جهان. گاهی فکر می‌کنم ژرژ سیمنون ادیب و متفکر بزرگی‌ست که ادبیات جنایی از جهان دریغ کرد. اما بلافاصله به این فکر میکنم که ژرژ سیمنون ادیب و متفکر بزرگی‌ست که ادبیات جنایی را از بیهودگی گرفت و به ادبیات متعالی هدیه کرد.

حجت بداغی
+ posts

نوشته های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *